Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-04-29@15:03:06 GMT

روایت پدر سیامند رحمان بعد از مرگ پسرش

تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۷۱۶۰۴۶۱

روایت پدر سیامند رحمان بعد از مرگ پسرش

کوچ یکی از قهرمانان ورزش ایران، کشور را در بهت فرو برد؛ بهتی که شاید نه به خاطر کسب طلای المپیک بلکه به خاطر آن بود که منش سیامند بر اعتبار‌های مدال او می‌افزود.

مردی که به گواه اندرو پارسونز رییس کمیته بین المللی پارالمپیک الگو دهنده و پشیرو بود و قهرمانی مهربان به شمار می‌رفت و بزرگانی، چون حسین رضازاده، حسین توکلی، بابک محمدی و.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

.. او را دارای منش خاص پهلوانی می‌دانستند. هادی رضایی دبیر اجرایی کمیته ملی پرالمپیک منش او را ناشی از تربیت خانوادگی دانست.

این شرایط موجب شد تا پای سخنان پدر و مادر سیامند بنشینیم. پدر و مادری که ۳۱ سال با تمام توان در خدمت یک قهرمان بودند.

عثمان رحمان پدر سیامند گفت: سیامند از روز اول معلول به دنیا آمد و این برای من کمی ناراحت کننده بود، اما در کمترین زمان تسلیم خواست خدا بودم و آینده فرزندم را به او سپردم. چند سال به دنبال دوا و درمانش در ارومیه و اشنویه رفتم. معلولیتش بهبود نیافت، اما زمانی که بر روی دست هایش قرار گرفت غیرت و همتش مشخص بود.

او ادامه داد: در ۳۱ سال شاید معلولیت برایش سخت بود، اما او آزاری برای ما نداشت بلکه هر چه سنش بالاتر رفت عصای دستم بود. به خاطر پدر و مادر کمتر از اشنویه دور شد و هر روز جویای حال و سلامتی من و مادرش بود. شاید رفتار او بسیار مفیدتر از یک فرد سالم بود. سیا به ورزش روی آورد، ورزش ابزار ترقی سیامند بود و او با این وسیله به اوج رسید، اما چه کسی تصور می‌کرد او بر بام ورزش جهان قرار گیرد.

عثمان هنوز او را کاک سیا خطاب می‌کند و می‌گوید: سیا محبوب دل این شهر و ایران بود. او هدیه خداوند برای من و جامعه ورزش بود؛ هدیه‌ای که در ۱۰ سال بیش از ۱۰ مدال کسب کرد. چه کسی می‌تواند آن را تکرار کند؟ عاشق ایران بود و خاک وطن را با هیچ چیزی عوض نکرد. شایعه می‌کنند که خواسته به آمریکا برود، اما کسی که هدیه رهبری را با جان و دل در خانه نگه می‌داشت چگونه به آمریکا می‌رفت؟! او حتی تمریناتش را در اشنویه برگزار می‌کرد تا از مادرش و من دور نباشد. همیشه می‌گفت: به عشق ایران وزنه می‌زنم.

از فوت سخن به میان می‌آید و بغص گلوی عثمان را می‌گیرد و می‌گوید: رخت سیاه عزای سیامند تنها بر تن من نیست بلکه ورزش ایران عزادار شده است. چگونه فراموشش کنم وقتی که برای مسابقه به خارج می‌رفت روز‌ها به سختی می‌گذشت و تنها دعا می‌کردم که سالم برگردد. حالا هر شب به مهمانیش می‌روم تا در کنار مزارش آرام بگیرم. مادرش زندگی ندارد. او می‌گوید بعد سیامند زنده نخواهد ماند. زندگی بدون سیامند برایمان سخت است.

از کار‌های خیر سیامند می‌پرسم و پاسخ می‌دهد: زلزله کرمانشاه و قطور نمونه بارز فعالیت خیرخواهانه او بود، اما کسی نمی‌داند که وی چندین کودک بازمانده از تحصیل را به مدرسه بازگرداند. چه کسی از کمک او به ورزشکاران محلی خبر دارد؟ آیا کسی می‌داند که وقتی شهروندان اشنویه از او تقاصای کمک کردند چه جوابی داد؟ به کمک سیامند ده‌ها کودک به مدرسه بازگشتند و او هر ساله مبلغی کمک می‌کرد و حالا نمی‌دانم تکلیف آن کودکان چه می‌شود.

عثمان رحمان در بین سخنانش گلایه دارد، اما کسی را مقصر مرگ او معرفی نکرد بلکه گفت: سیامند مشکل لوزه داشت و عمل جراحی کرد. باید بیشتر تحت نظر قرار می‌گرفت، اما این به آن معنا نیست که مسوولان بی توجه بودند. مرگ سیامند دنیای ورزش را لرزاند و پیام‌های خارجی و داخلی نشان از قهرمانی و پهلوانی او بود. از همه مردم تشکر می‌کنم. نمی‌دانم چگونه پاسخ این محبت را بدهم. هنوز مانند روز اول فوت سیامند مردم از نقاط مختلف برای تسلیت می‌آیند؛ تنها من عزادار سیامند نیستم.

او در پایان گفت: کاک سیا در اشنویه محبوب بود و حضور ده‌ها هزار مردم برای بدرقه او نشان از آن دارد که او در قلب مردم جاودان است.

وقتی می‌خواهم از پدر سیامند خداحافظی کنم بغض راه گلویش را می‌بندد و می‌گوید: دوست دارم بیایید و از نزدیک محل زندگی ابر قهرمان را ببینید؛ ببینید تا باور کنید که او از کجا بر بام المپیک قرار گرفت. اگر سیامند به تماس کشور‌های خارجی پاسخ می‌داد، می‌توانست همه چیز به دست بیاورد، اما به عشق ایران پیشنهاد‌های خارجی را پاسخ نداد.

منبع: خبرگزاری ایرنا

منبع: فرارو

کلیدواژه: سیامند رحمان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۱۶۰۴۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایت سیمین دانشور از دیدار با امام خمینی(ره)

به گزارش «تابناک» به نقل از جماران، هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۰ بود که دختری در خانواده‌ای از اهالی شیراز به دنیا آمد که اسمش را سیمین گذاشتند. او سال‌ها بعد شد یک نویسنده کاردرست که رمانی به نام سووشون از زیر چکاچک قلمش بیرون آمد. رمانی که به هفده زبان زنده دنیا ترجمه شده و یکی از پرفروش‌ترین آثار ادبیات داستانی ایران است. سیمین دانشور به همسری جلال آل احمد در آمد. او در نخستین انتخابات که در فروردین سال ۴۷ انجام شد ریاست کانون نویسندگان ایران را عهده دار شد. امروز سالروز ولادت این بانوی ادیب ایرانی ما را بر آن داشت تا به خاطره‌ای از او با امام خمینی (س) بپردازیم. سیمین دانشور در همان اوایل انقلاب به همراه جمعی از اعضای کانون نویسندگان ایران خدمت امام رسیدند. در این دیدار بسیار تحت تاثیر محبت و لطف امام قرار می‌گیرد. خودش گفته است:

«وقتی امام را دیدم، تحت‌تأثیر او قرار گرفتم. آن‌قدر که این پیرمرد باشکوه، آرام و لطیف بود نمی‌توانستم در برابر اشتیاقی که پیدا کردم مقاومتی کنم. خم شدم و عبای ایشان را بوسیدم.» (۱)

مرحوم شمس آل احمد نیز در خاطره دیگری از این دیدار سیمین چنین روایت کرده است: 

با اوج گیری انقلاب اسلامی آقای خمینی به ایران آمدند. من در آن ایام مریض بودم و در خانه و بیمارستان بستری. امام در مدرسه (علوی) ساکن شدند. من اخبارش را از روزنامه و رادیو و تلویزیون پیگیری می‌کردم. تشنگی و شوق مردم برای دیدن ایشان وصف ناپذیر بود. من هم خیلی شایق بودم. در آن زمان گروهی از اعضای کانون نویسندگان ایران - که من در اول انقلاب با دیدن مسائلی از آن استعفا کرده بودم به خدمت آقا رفتند که خبرش در مطبوعات منعکس شد. در آن جلسه امام به خانم سیمین دانشور عنایت کرده چند کلمه هم با ایشان صحبت می‌نمایند. در آن روز‌ها به آنهایی که خدمت امام رفتند حسودیم می‌شد و خانم دانشور هم به من پز می‌داد که من رفتم امام را دیدم و شما ندیدید! (۲)

مرحوم شیخ مصطفی رهنما، تنها عضو روحانی کانون نویسندگان از آن دیدار تاریخی نقل می‌کند: «.. در این دیدار خانم سیمین دانشور در حال بالا رفتن ار پله‌ها به من گفت: آقای رهنما من چادر سرم نیست، امام ناراحت نشود. من گفتم: نه همین روسری را که مقداری جلو بیاوری تا موی سرتان پوشیده باشد کافی است.»
 
۱. پناهی‌فرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش.

۲. این بخش از مطلبی که پیش از این در سایت جماران منتشر شده بود، استخراج شده است.

دیگر خبرها

  • بررسی روند مناسب سازی منازل سالمندان و معلولان اشنویه
  • افزایش و نوسازی ناوگان حمل و نقل عمومی احترام به شهروندان است
  • قتل مادر با ضربه‌های هولناک دمبل توسط پسرش در پاسداران
  • نقش سازنده گلزن تراکتور در بازی با ذوب آهن!
  • سریال حشاشین در تلویزیون‌های اینترنتی ایران ممنوع شد؟
  • روایت سیمین دانشور از دیدار با امام خمینی(ره)
  • عکس| عکس‌های جدید حامد آهنگی در تولد لاکچری پسرش
  • متفاوت ترین تیپ محمدحسین میثاقی همراه با پسرش | عکس
  • (عکس) تولد ۴۴ سالگی فریدون زندی با پسرش
  • انتقام تراکتور از سبز پوشان اصفهان